عقب رفتن. کنار رفتن: برگرفت آن آسیا سنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد. مولوی. بعد از آنت جان احمد لب گزد جبرئیل از بیم تو واپس خزد. مولوی. رجوع به واپس شود
عقب رفتن. کنار رفتن: برگرفت آن آسیا سنگ و بزد بر مگس تا آن مگس واپس خزد. مولوی. بعد از آنت جان احمد لب گزد جبرئیل از بیم تو واپس خزد. مولوی. رجوع به واپس شود
دور کردن چنانکه خاشاک را از روی آب و امثال آن عقب زدن، بدنبال گذاردن. پیش افتادن از همکاران: همه هم درسان خود را پس زده است. - امثال: از پا پس میزند با دست پیش میکشد، چیزی را که بزبان از قبول آن سر میزند در معنی طالب آن است و با کنایات و دیگر کارهاخواستاری خود را می نماید. و نیز رجوع به پس... شود
دور کردن چنانکه خاشاک را از روی آب و امثال آن عقب زدن، بدنبال گذاردن. پیش افتادن از همکاران: همه هم درسان خود را پس زده است. - امثال: از پا پس میزند با دست پیش میکشد، چیزی را که بزبان از قبول آن سر میزند در معنی طالب آن است و با کنایات و دیگر کارهاخواستاری خود را می نماید. و نیز رجوع به پس... شود