جدول جو
جدول جو

معنی پس خزیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پس خزیدن
(وُ بَ)
واپس خزیدن. خزیدن بعقب:
برگرفت آن آن آسیاسنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
پس خزیدن
بعقب خزیدن واپس خزیدن
تصویری از پس خزیدن
تصویر پس خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس کشیدن
تصویر پس کشیدن
پس رفتن، به عقب بازگشتن، عقب رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس زدن
تصویر پس زدن
عقب زدن، دور کردن چیزی از روی چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(غَ مَ نِ تَ)
عقب رفتن. کنار رفتن:
برگرفت آن آسیا سنگ و بزد
بر مگس تا آن مگس واپس خزد.
مولوی.
بعد از آنت جان احمد لب گزد
جبرئیل از بیم تو واپس خزد.
مولوی.
رجوع به واپس شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
باز خریدن چیز فروختۀ خویش
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بعقب بازگشتن. بقهقرا شدن
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دور کردن چنانکه خاشاک را از روی آب و امثال آن عقب زدن، بدنبال گذاردن. پیش افتادن از همکاران: همه هم درسان خود را پس زده است.
- امثال:
از پا پس میزند با دست پیش میکشد، چیزی را که بزبان از قبول آن سر میزند در معنی طالب آن است و با کنایات و دیگر کارهاخواستاری خود را می نماید. و نیز رجوع به پس... شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس خریدن
تصویر پس خریدن
باز خریدن چیز فروخته خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس کشیدن
تصویر پس کشیدن
بعقب کشیدن خم کردن سرش را پس کشید، بعقب باز گشتن بقهقرا رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
عقب زدن دور کردن، جا گذاشتن بدنبال گذاردن: همشاگردیهایش را پس زده
فرهنگ لغت هوشیار